دیگه حال و حوصله ی جملات ادبی را ندارم. اصلا وقتی که دیگه دلی نباشه غم چه معنی میده؟! پس چرا من غمگینم؟
اندکی فکر می کنم: فهمیدم: علتش بی کسی است: من هیچ دوستی ندارم. حتی یکی!
پشتم می لرزد! بغضم نمیشکند که بارم را کم کند. او نیز در این بی کسی پشت به من کرده!
به خود امید میدهم: پایان شب سیه سپید است!
اما غافل از انکه در این کره ی خاکی 1000 سال شب است و هزار سال روز! و من در صده ی پنجم شب هبوط کرده ام => پس عمر ما کفاف طلوع را نمی دهد!
زندگی همین است: تاریکی، گم گشتگی، بی کسی، و دست و پا زدن و دستگیره ای نجستن!
""" نه دستی از سر یاری"""
عهد بسته بودم که به این غربت سرا باز نگردم! اما نفیر بی کسی امانم نداد: امدم:
"تلنگر" حس حضورت ستاره بود در بی کسی من. ممنون.
سلام
وبلاگ منم ببینین
اگه دوست دارین
سلام
من یک دانشجو از قشر متوسط هستم که به لطف خدا و با کمک سی ان 3 دارم یک پول دار واقعی میشم. شما هم اگر علاقه مندید بدون هیچ سرمایه ای پول دار شوید، به وبلاگ من سری بزنید و روی لینک «ماهیانه 500 هزار تومان درآمد تضمینی داشته باشید» کلیک کنید و بقیه ی کارها رو خیلی راحت انجام بدید. مطمئن باشید ضرر نمی کنید
سلام خوشحال که امید بودم براتون / شبای قدر دعا فراموش نشه / بیش از همه ظهور مولامون
سلام.آپ کردم.
فکرش را بکن وااای چه اعترافی...
سلام.
نمی دونم چرا اما چیز...