دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

دنیای وحشتناکی است. باید مشکی بپوشم.

جریان هایی در حال اتفاق است که اگاهی از بعضی از انها ادم را به مرز جنون می برد:

" لژ" ها

"فراموسونر" ها

"استعمار نوین"

"ملتی بر علیه خودشان"

...


وازه هایی که در پیچ و خم عقل ناقصم لایی می کشند!


دوست(ها)ی شیعه که در عرض یک روز وهابی می شود(ند)!


و غربت پدری مهربان که روز به روز غریب تر میشود.


اندیشیدن به رسالت خویشتن در این گم گشتگی...


اگاهی که افزایش می یابد ممکن است مطالبی را که قبلا به سخره می گرفته ایم، باور کنیم!


یافتن رسالت حقیقی خویشتن در این دنیا، گران بها ترین گنج است!


یا صاحب الزمان هزار بار دلت نازنینت را شکسته ام و دوباره به سویت امده ام و تو هر بار دستان مهربانت را از من دریغ نکرده ای... 

حال که لطف بی دریغت را به من رسانده ای و من نالایق را از کرم خویش سهیم گردانیدی، یاری ام کن که تا اخرین لحظه ی عمر ناقابلم جان و مال و هستی ام را در راه خدمت به وجود مهربانت مصرف نمایم. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد