:
" دلم واست تنگ میشه. هیچیم نیست فقط دلم گرفته.همین. خیلی دوست داشتم تو ترمینال ببینمت. ولی نبودی..."
" فکر کردم می خوای سوپرایزم کنی، وقتی سوار ماشین میشم بیای، ولی بعد که دیدم نتونستی بیای دلم گرفت... خوبه باید به این خواستن ها اما نشدن ها عادت کنم."
"محمد ماشین حرکت کرد. دوست نداشتم حرکت کنه. بد شکلی ازت جدا شدم."
"اگه گفتم خدا حافظ، نه اینکه رفتنت سادست، نه اینکه میشه باور کرد آخر جادست، خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاها، بدونی با تو و بی تو همینه رسم این دنیا."
"مشترک مورد نظر در حال حاضر در دسترس نمی باشد..."
کاش راهی می یافتم که هق هق های دلم را در این صفحه نقاشی کنم...
حق حق مرغان چو هق هق می شود
بالشان آئینه دق می شود
بد تر از آن اینکه کرکسزاده ای
هد هد مرغان عاشق می شود
چه گفتی که به جان دل زاد نشستی...
از دل گفتی...
موافقم .... اگر گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساذست..
محمد...عزیزم بیخیال..
من اصلا ازین احساسات شاعرانه ندارم.نمیدونم چرا...فقط دوست دارم از غم فرار کنم...گرچه دلم پره.
یک لطف میکنی ببینی این قالب وبلاگ من طوریشه یا نه؟
PPPPPPPPPPPPPP:::::::::::::::::::
:P :P
کاش می گفتی....
سلام
نمی دونم چه جوری وبلاگ منو بیدا کردین. ولی از اونجایی که هیچ چیز تو این دنیا اتفاقی نیست میشه قبول کرد که یک سری اتفاقات خارج از محدوده کنترل ماست.
چرا آماتور نیستم. هستم خوبم هستم. وقتی بزرگان می گن ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم. دیگه ما باید بگیم ما هنوز فرسنگها با خم کوچه فاصله داریم.
در مورد موضوع قصه باید یک قصه تخیلی نبود گرچه خیلی چیزاش از تصوراتم بود. ولی کیف بلنگی یکی از تلخ ترین خاطره های بچه گی منه. هنوز تصویر اون کیف تو ذهن من جا خوش کرده.تازه تلخ ترین بخشش این بود یک از همکلاسی های من از همون نوع کیف خریده بود. هنوز تلخی اون سال تحصیلی توی ذهنم مونده. خوشحال میشم بازم به من سر بزنی چون نیازمنده راهنمایی هایی دوستی آگاه مثل شما هستم.
مرد شدن و بودن فقط به سختی کشیدن نیست.
با اینکه غمگین بود ولی قشنگ بود
همیشه شاد باشی
ممنون