دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

من موندم

من موندم تو کار خدا موندم

من موندم توی لجنزار دنیا موندم

من موندم  توی بی کسی موندم

من موندم واموندم

من موندم  که چرا؟


اقای همساده منو یاد زندگی خودم میندازه!!!


زندگی ادامه داره


من تصادف می کنم


ماشینم را می خرند 400 هزار تومن!


6 تا از دندون های جلوم را از دست میدم


بیمه تف هم کف دستمون نمیندازه


خلاصه به فاک عظما میریم


بعد هم می مونیم!!!!!!!!!

کلاه گشاد

وقتی  تمام پس انداز روحی عاطفی و حتی دینی و مالی خودت را روی قضیه ای سرمایه گذاری می کنی و بعد...


یه کلاه گشاد سرت رفته و تو میمونی و هیچی... بدون هیچ پس اندازی ... 


چقدر طول میکشه تا دوباره همه را جمع کنی؟!

my heart

دلم


دلم 

دلم

دلم

دلم می خواد گریه کنم

دل من خسته شده

مرغ پر بسته شده

خسته ام

دیگه نمیتونم ادای انسان های شاد را در بیارم

گیج و حیرانم


مثل ورشکسته ای

مثل شکسته ای

که دست و پا میزنه و میگه:

من خوبم!!!

همه چیز خوبه!!!

و خیلی خرابه همه چیز!!!!!!!!!!!!!!

خیلی خراب تر از اونی که نشه پنهانش کرد

سخته

خیلی سخته
دیگه نمیتونم 
ادامه بدم

نه سخته

هرگز اسون نیست

خرد میشی

تکه تکه میشی

دیگه نا ندارم

دیگه نمیتونم همه جا داد بزنم و بگم من خوبم!!!

اخه اصلا خوب نیستم

تا کی؟

تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد که سرآید غم هجران تو یا نه
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب زمیانه

رفتم به در صومعه عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد
در میکده رهبانم و در صومعه عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه

روزی که برفتند حریفان پی هر کار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جلوه گه یار 
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه

هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه

بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید
یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم من که روم خانه به خانه

عاقل به قوانین خرد راه تو پوید
دیوانه برون از همه آئین تو جوید
تا غنچه بشکفته این باغ که بوید
هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه

بیچاره بهایی که دلش زار غم توست
هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست
امید وی از عاطفت دم به دم توست
تقصیر خیالی به امید کرم توست
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه

"شیخ بهائی

خوب-بد: نمی دانم

امروز چه روزی بود!


روز شنیدن دروغ های بزرگ

قسم های دروغ


روز بر ملا شدن حقیقت های تلخ

و چه ناباورانه تلخ


امروز چه روزی بود!


روز سخت جنگ و دعوا

اهانت های ناموسی


امروز روز شناخت بود


امروز روز شروع یک عملیات نجات بود

با جراهت های عمقی

مرگ میر بالای عاطفه

امروز روز تصویب آزادی پرواز بود


امروز پرنده ی اسیر 

برای رهایی از دام

از اشتباه


تلاش های زیادی کرد


و هرچند که ناتمام! 

اما...


روحش پر کشید


هرچند که

 لبه های اهنین استخوان هایش را همچنان می فشارند

 گوشت زیادی از بدنش تکه شده

بالهایش شکسته اند

و پرهایش در خون سرخ شده

اما...


گویی فقط تصمیم قطعی برای رهایی

روحش را آزاد کرد


امروز چه روزی بود؟


روزی که تصمیم طلاق 

به تصویب خانواده ها رسید.


پ.ن: امروز روز خیلی خوبی بود. خدارو شکر


پ.ن: برایم دعا کنید.



اونجارو...!!!

این یک حقه ی ساده و قدیمی است!

دور کردن تمرکز افراد با پیش کشیدن یک مطلب، و سو استفاده از کم توجهی برای پرداختن به اصل ماجرا!

سر نخ ها:

*رابرت لوینسون

*هواپیمای جاسوسی امریکا

روراست

با خودم که صادق باشم  دلم مرگ را می خواهد. شهادت بهانه است

حقیقت این است که کم اورده ام

خدایا به داد برس

عاشق شهادتم
اما ناف ما را در زمانی بریده اند که از بدو تولد : جهاد... جهاد اکبر...  

 

و هر چه می رویم خبری از شهادت نیست....  

 

این مهمانی جهاداکبر،..... 


این راه گداخته بر کف دست ...


گویی تمام که نمی شود هیچ


 هر چه می روی ... اکبر... اکبر...  !!!!!!!!!!! 


 الله اکبر !!!  

 

خدایا به داد برس

شرمسارانه فقط برای تو

سلام. 
روی سخن ندارم و جز تو هم کسی را ندارم 
احضاریه دادگاه... حکم جلب... و چند ماهی زندان 
کم و زیادش را نمی دانم. اما شاید چند وقتی نباشم.  
دوستت دارم و شاید اینها همه اندازه درد تو نباشد. اما برای خودم تاوان کمی نیست 
مراحل دادگاه بیش از اینها طول خواهد کشید  
. اما از تقدیر نمی توان گریخت  
نمی دانم نصف مهریه اش چقدر زندان دارد.  
اما می دانم هرچقدر که باشد  باز هم کم است در برابر اشتباهم.  
دوستت دارم و تمام این روزهای سخت که خوب پیرم کرده اند تنها با یاد جوانی های ناب پا به پای تو زنده مانده ام.  
ممنونم که هنوز هم هستی
ممنونم که بهترین خاطره هارا برایم به یادگار گذاشتی
ممنونم  .
     ممنونم

باکره

هر شب موقع خواب به افکارم که سر میزنم

 دلم از باکره گیت میگیرد

برچسب پاکی که تاریخ انقضایش بسته به عشقت دارد

به اینکه بمانی یا بروی...

 

استرسی که در لحظه جاریست ذهنم را فلج می کند ! چه برسد به کلمه هارا...

روزهای بسیار سختیست و من مرد روزهای سخت!

خانه ی تو

اینجا متعلق به توست


هنوز و همیشه


تو که آبی زندگی من بودی


و هرگز کسی جایت را پر نمی کند


سلام 

"نقاب" یا همون صابر خودمون


uncreated عزیز


خانه ی نیلوفر (خاطرات یک پروانه ی مرده)



کجایید شما؟؟!؟!! مدت هاست که دنبالتان می گردم. نشانی.... آدرسی.... خبری... من بسیار دل تنگتانم. 


فرقی نمی کند باور کنیم یا نکنیم،

اتفاقات بد هم می افتند


اما فرق می کند چقدر به خدا ایمان داشته باشیم که بدانیم پشت هر چیز خیری است

ازواج

ازدواج مثل چتر نجاته، 


اگه درست نباشه 

هیچ راهی برای جبرانش نیست! 


و اگه درست باشه 

لذت پرواز را زندگی می کنی...

طلاق

اگر وقت ازدواج چشم هایت را باز نکنی

وقت طلاق باز می کنی

به نام هستی بخش

این من پر شکسته و خسته دوباره امروز به لا نه اش بازگشت


بسم الله...


چشم به راه حضور همه تان هستم

من گاوم

من گاوم...

الاقم...

یه کثافتم...

اصلا نمی دونم چه گهی هستم...

به خاطر تک تک پست هایی که حذف کردم.

 

هرگز نمی بخشمت

پر رو



این را تقدیم میکنم به تمام کسانی که غریبه هستند و فکر می کنند که آشنایند و میان نظر می ذارن و گله می کنند که چرا نگفتی وبلاگ داری...


اگر مرا به حریم خصوصی شما راه است ... پس به اینجا خوش امدی، 


اگر نه تا دیوار ها نریخته اند از همین راهی که امدی برگرد 

آخرین پست عاشقانه

Sweet little words made for silence not talk 
Young heart for love not heartache 
Dark hair for catching the wind 
Not to veil the sight of a cold world 

Kiss while your lips are still red 
While he's still silent 
Rest while bosom is still untouched, unveiled 
Hold another hand while the hand's still without a tool 
Drown into eyes while they're still blind 
Love while the night still hides the withering dawn 

First day of love never comes back 
A passionate hour's never a wasted one 
The violin, the poet's hand 
Every thawing heart plays your theme with care 

Kiss while your lips are still red 
While he's still silent 
Rest while bosom is still untouched, unveiled 
Hold another hand while the hand's still without a tool 
Drown into eyes while they're still blind 
Love while the night still hides the withering dawn 


Kiss while your lips are still red 
While he's still silent 
Rest while bosom is still untouched, unveiled 
Hold another hand while the hand's still without a tool 
Drown into eyes while they're still blind 
Love while the night still hides the withering dawnLove while the night still hides the withering dawn

مزدا

آیا می دانستید؟ 

http://www.mazda.co.uk/AboutMazda/AllAboutMazda/Timeline/



What's in a name?

The name Mazda stems from Ahura Mazda, the highest Zoroastrian God of reason who granted wisdom and united man, nature and the other gods.

It also closely resembles the sound of the company founder's name, Mr Jujiro Matsuda. He started the company in 1920 as Toyo Cork Kogyo Co., Ltd. In 2006 we celebrate 75 years of automobile production.

آمارهای جالبی از طلاق :


- 70 درصد متقاضیان طلاق زنها هستند .

-در سال 87 ، حدود 82 درصد از طلاقهای رخ داده ، توافقی بوده است.

-مهمترین عامل طلاق ناآگاهیهای جنسی است .

-سه عامل اصلی طلاق ، فقر ، اعتیاد و عدم تفاهم است .

-عدم تمکین مهمترین عامل طلاق در تهران بوده است .

-نیمی از طلاقها در 5 سال اول زندگی رخ می دهد .

-در 80 درصد طلاقهای رخ داده خانمها مهریه خود را می بخشند .

- 70درصد موارد طلاق بین سنین 20 تا 39 سال رخ می دهد .


بی دلیل

یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید 

چرا دوستم داری؟  واسه چی عاشقمی؟  

-دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"‌دوست دارم تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی... پس چطور دوستم داری؟  چطور میتونی بگی عاشقمی؟  

-من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم ثابت کنی؟  

نه! من میخوام دلیلتو بگی باشه.. باشه!!!  

-میگم... چون تو خوشگلی، صدات گرم و خواستنیه، همیشه بهم اهمیت میدی،دوست داشتنی هستی،با ملاحظه هستی، بخاطر لبخندت،

 دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت  

پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون عزیزم،  

گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم  

گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم 
 
گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم  

اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره عشق دلیل میخواد؟  

نه!معلومه که نه!!پس من هنوز هم عاشقتم عشق واقعی هیچوقت نمی میره این هوس است که کمتر و کمتر میشه و از بین میرهعشق خام و ناقص میگه: 

من دوست دارم چون بهت نیاز دارم ولی عشق کامل و پخته میگه: 

بهت نیاز دارم چون دوست دارم سرنوشت تعیین میکنه که چه شخصی تو زندگیت وارد بشه، اما قلب حکم می کنه که چه شخصی در قلبت بمونه






پ.ن.کلفت:

حالا تو برو بی دلیل همینطوری گوشیتو از شبکه خارج کن...  با یه دروغ هم ماست مالیش کن...

ببینم به کجا می رسی...


بهت قول میدم پشیمون میشی نه فردا و پس فردا... چند سال دیگه...

و اون روز خیلی دیره...


دانلود کنید

در ادامه تغیر روند وبلاگ. سه تا اهنگ برای دانلود :



http://s1.picofile.com/gitan/Music/08.Deltangi.mp3.html


http://s1.picofile.com/gitan/Music/%D8%B9%D9%84%D9%8A%D9%85%D9%8A.mp3.html



http://s1.picofile.com/gitan/Music/Nima%20Allameh%20Ft.%20MTI%20-%20Doroogh%20_R_B%20Version___wWw.MuSiCaAl.com__.mp3.html

بی شک مرا خر فرض کرده!!!

ماه قبل: می خواهم خطم را عوض کنم


هفته قبل: می خواهم گوشی ام را خاموش کنم


دیروز: دارم میرم سفر ، گوشیم انتن نمیده



فردا... و فردا... و فردا...


        " مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد"


می دونید الان چی می چسبه؟ گوش دادن به اورال با صدای بلند....

÷

امدم اما

امدنم را دوست ندارم.


اینجا را دوست دارم   

_خیلی زیاد_


اما اگر فقط...


ناچارم کرده اند که درش را تخته کنم...

_دیگر زخم به استخوان رسیده است_


اما دلم نمی آید...


اینجا می نویسم

اما خود واقعی ام را می برم در گوشه ای دیگر پهن می کنم.




تقسیم را دوست ندارم

اما تقسیمم کردند


اینجا تخته نشد


فقط دل نوشته ها و سر گذشتم از اینجا پرید و به جای دیگری رفت



پایان برای خود واقعی ام.


اینجا هنوز ادامه دارد... اما من دیگر در ان پیدا نیست! آنچه پیداست که برای شماست!!!

1

سال جدیدمون هم توی این خراب شده تححویل شد!


تنهای تنها...

هم اغوشم

من نه فقط تنهایی را حس می کنم که میبینمش که در کنارم نشسته! با من می خوابد، در اغوشم. میکشد گاه هم صحبتم می شود و گاه با هم قدم می زتیم. سال تحویل را با وبگردی گذراندن هم عالمی دارد عالمی غمگین اما به مراتب سنگین!!!


do you remember ? its for you. my asena

The whispers in the morning Of lovers sleeping tight Are rolling like thunder now As I look in your eyes I hold on to your body And feel each move you make Your voice is warm and tender A love that I could not forsake 'Cause I am your lady And you are my man Whenever you reach for me I'll do all that I can Lost is how I'm feeling lying in your arms When the world outside's too Much to take That all ends when I'm with you Even though there may be times It seems I'm far away Never wonder where I am 'Cause I am always by your side We're heading for something Somewhere I've never been Sometimes I am frightened But I'm ready to learn Of the power of love The sound of your heart beating Made it clear Suddenly the feeling that I can't go on Is light years away

عیدی می دهم ( به جون خودم)

اینجا خونه ی منه


تمام همسایه هام رو  مثل فامیل های مجازیم دوست دارم


و می خوام سر سال تحویل یه جایزه بهتون بدمیه عیدی....


اما فقط باید به این سوال جواب بدید:


اون چیه که وقتی داری دوست نداری داشته باشی و وقتی که نداری دوست داری داشته باشی؟




پشیمون شدم. ببخشید. واقعا ببخشید...

تنهایم

تنهای تنهایم


سالم را اینجا تحویل میکنم


در همین خا نه ی مجازی


اینجا تنها جایی است

تنها کسی است

که دارم


تنهایم

تنهای تنهایم

یعنی عید نوشت

اول ببخشید من زیادی رک هستم. خصوصا در حال حاضر که دل و دینم برفت و دلبر به ملامت برخاست! دیروز-جمعه- و امروز- شنبه و روز عید- دارم میرم سر کار! نه به خاطر پولش. شاید چون جای دیگه ای ندارم که برم! عید مال بچه گی بود و مهمونی رفتن و مسافرت رفتن و عیدی گرفتن یا حتی لباس عید خریدن! چه شوقی داشت! اما این روز ها ... انقدر توی زندگی فرو رفتیم که هیچی نداریم. نه خانواده - صبح ساعت 6 میایم بیرون تا 12 شب- نه مهمونی و فامیل - شوهر خالم پاشو قطع کرده بودن و من یه هفته بعد تازه فهمیدم/ مادر بزرگم از کربلا بر گشت و من اصلا نمی دونستم که رفته- نه دوست - ماه هاست که ندیدمشان و زنگ که میزنم میگویندم:"نامرد"- نه خرید عید ... و نه هیچ چیز... و نه هیچ چیز... و نه هیچ چیز...



ببخشید پای درد دلم باز شد!



رابطه های 21ام مثل دایره تو سری خورده هستند. شاید بیضی! هر جا باشی یکی کنارت هست، و همیشه فاصله ی تو تا مرکز بیضی با یکی دیگه برابره. از یکی کمتره و از یکی بیشتر! اما جالب اینجاست که بیضی دو تا مرکز داره و تو نمیتونی هر دو بعد ادم های امروزی را هم زمان ببینی! خلاصه اینجوریه! تو هرچی به یک بعد نزدیکتر بشی شک نکن که کس دیگه ای به بعد دیگر به اندازه ی تو نزدیک هست! اما اصلا رابطه باید پاره خط باشه. بدون خم . پیچ و اما و اگر و شاید و ولی و ... (این کوفت زهر مار ها مثل این مثل خواهرمه و این یکی مثل برادرمه و این خوبه و ...)


اصلا اخر سالی ک..م تو زندگی



همین

نقطه.

شکل رفتن

رفتنت را 

-هرچند سخت- اما پذیرفتم

-گفتی که بر میگردی-


... ... ... ... ... ... . . .


رفتی


دلت تنگ نشد

در خاطرت جایی نداشتم


تو رفتی که بروی

و از شکل رفتنت شکه شدم


از دوریت غصه نخوردم 

فقط

از دل سنگت چشم دیگری داشتم





دیروز که میرفتی با اشتیاق پریدی و بی هوا از هزاران چشم بوسیدی و گریستی...


امروز وقت رفتن حواست پیش من نبود و چشمانت جای دیگری را می پایید و من دلیل اضطراب نا اشنایت را هرگز نفهمیدم...


-    ...    -



نقطه.




خوش به حالت... قایقت هنوز لب ساحل پهلو گرفته... هر چند بی سرنشین و منتظر.... قایق مارا یکی سوار شد و برد و در مه گم شد که اصلا از زلال اب خبر نداشت و تنها از قایق سواری خوشش می امد! برایش قایق و صاحب قایق مهم نبود... شنیدنم درد می کند ! فکر میکنم رگ های قلبش گشاد شده! اخه بیچاره "شنیدنم" تا حالا خیلی دروغ شنیده1

200

دیشب رفتی و ...


و عجیب رفتی


2 روز دیگر عید است و م ن حس نمی کنم... اصلا...


نه خانه تکانی کردم و نه...

دیگر هیچ چیز


این هم 200 امین پست، و مثل صفر ، خالی





عشق 

بعضی وقت ها مثل یک گیلاس بزرگ میمونه که قراره درسته قورتش بدی...


یا توی گلوت گیر میکنه و خفه میشی


یا با کلی بدبختی پرتش می کنی بیرون


یا اگه خیلی خیلی مرد باشی شاید بتونی قورتش بری و لذتش را ببری

دست خط یادگاری

دست خط زیر که دل-یار در وبلاگ دل-زاد  یادگار گذاشت:


"خدایا  

من خیلی دوسش دارم.....   


یه جوری بهم بگو گناه نکردم.....  


خدایا بگو تو این رابطه تو هم کنارمونی  


خدایا  خیلی دوست داریم"

خواب

دستم را توی حلقم فرو میکنم


باید هر طور شده این خواب آور های لعنتی را بالا بیاورم


سالهاست که خوابم کرده اند


اما این اواخر زیادی به خوردم داده اند! خوابم...


عجیب خوابم برده است



و هیچ نمی فهمم.



نقطه.

هفت برم


آه که دیشب تا صبح هفت برم عشق را کشف کردم



همین.



نقطه.

دل بستگی

بعضی وقت ها دوست داری به بعضی چیز ها و بعضی کس ها دل ببندی که می دونی از خواب گذرا ترند و لی انقدر دوست داشتنی هم هستند که ححتی در خواب هم نمی توان دیدشان... و چه شیرین دل بستنی است این دل بستن ها.... و چه جان سختند بعضی خاطره ها... و چه عمیق بعضی زخم ها... و امان از یاد گار ها... یادگاری هایی که امانت را می برند و هرجا چشم می اندازی لمسشان میکنی.... لا مذهب اخه انگار رنگ چشماتو به همه دنیام پاشیدی... ... رفتم تو بی راهه... (باز هم) ببخشید این ها مال چند ماه دیگه هست (برام دعا کنید که نباشه)

بهترین وصف من



شاید تا به امروز کسی مرا اینگونه توصیف نکرده باشد: 

"کله شق"





چقدر دوست دارم ان لحظه ی وضو را 

   و آنچه را که دوباره دستم می کنم


و یاد تو

من فقط عاشق اینم

" من فقط عاشق اینم ...

الکی بگم ...

تو بگی که نمی تونم...   "


و من فقط ارزو می کنم که تمام جدا جدا شدن هایت الکی باشد...



کاش اشک هایت الکی باشند...


کاش وقتی مچت را محکم گرفته بودم، شوقت برای رفتن زیر ماشین الکی بود...


کاش عشقت الکی بود...


کاش خوبی هایت را می شد الکی پنداشت...


کاش ...

اگر الکی بودی اینقدر از خودم بدم نمی امد



نمی دانم...

اما باور داری از روزی که من و تو "من" شده ایم، شعر ها چقدر زیباتر شده اند؟


گویی تمام خواننده ها یکی از شعر هاشان را فقط برای من و تو سروده اند...


انگار میم و نون کل حروف الفبا را زیر و رو کرده اند...


انگار نقطه دار ها را ختنه کرده اند و پای بی نقطه ها دامن های چین خورده...


انگار تو، دیگر تو نیستی،

درست مثل من که دیگر نیستم



انگار ...


انگار از لبت نوشیدم...

انگار به دورت تابیدم...


انگار با نگاهت به من گفتی:

اگه دلت خواست بی تابم کن



انگار همه چی آرومه... 




من فقط عاشق اینم

الکی بگی جدا شیم


الکی

صادق

بعد از غروب

در شبی از شب های پایانی ماه


کاسه آشی را دستم گرفتم و از کوه بالا رفتم


-نه زیاد بالا-


و در گوشه ای نشستم و

در چشمان سگ ولگرد صادق هدایت خیره شدم


آنجا خودم را دیدم، شما را هم دیدم


گویی مهمانی بود و من انجا تمام مردمان را دیدم!!!

صفت 21 ام

دختر ها...


نه


پسر ها هم...


باز هم نه...


تمام ادم های این قرن سیاه 21 

صفت های خویش را فراموش کرده اند


چونان سگ


نه... سگ اینگونه نیست....


شایدد چون گربه... 


هرچه به پایشان بریزی 

هرچه تر و خشکشان کنی

هرچه از جان بگذاری برایشان

در نهایت

دیگری که امد


تکه ای غذا که جلویشان انداخت

چنان به لیسیدن کفش هایش مشغول می شوند


که تو حیران می مانی

آیا هرگز وجودی هم داشته ای؟!



اما نه...

گربه ها فکر نمی کنند


ولی این انسان های 21ام 


فکر میکنند  (و واقعا فکر را می کنند)

و در مرداب ذهنشان

 لاشه ی تو را به سنگ توجیهاتشان می بندند 

و می اندازنت تا در قعر گند اب متافن وجدانشان خفه شوی


صدایت در نیاید و انقدر با باکتری های افکار مسمومشان خوبی هایت را تجزیه کنند تا جزئی از مرداب شوی


و سپس حق را به خود می دهند 

مسموم

مدتی است که

 دستم به سمت کیبرد میرود،

نوشتنش بیرون می جهد،


اما وقتی خون نوشته هایم بر چرک نویس دنیای مجازی می پاشد


میبینم که درونم، چقدر تکراریست


و باز هم می خواهم رگ دستم را بزنم 

و باز هم خون نوشته های سیاهم را اینجا بپاشم


تیغ کیبردم کند نشده است


شاید رگ های من ملتهب شده اند


یا قلبم جان ندارد این خون سیاه لعنتی را در بدنم بگرداند


فشارم بالاست


و این خون سیاه لعنتی

این واژه های لجباز که مثل قیر مذاب 

سلول هایم را مسخ میکنند

از پارگی شاهرگم بیرون نمی ایند



فکر میکنم

گاهی وقت ها فکر می کنم

هیچ نداری


مگر نیم جو معرفت ...


شاید...





یه مدت پیش یه دوستی یه چیزی گفت که من خیلی به دلم نشست با اجازش اینجا می نویسمش :


"سهم من از هم بستر قصه ی همان مرغان مهاجری ست که فقط می گذرند..."

ماده گرگ

قابل توجه دوستان عزیز از امروز گودزیلا تغیر نام پیدا کرده و مفتخر شده به نام زیر که خودم براش انتخاب کردم:



ماده گرگ


البته ماده گرگ جان تنها دلیار کولی دلزاد هست

دومین تصویر وبلاگ من

معمولا دوست ندارم توی وبلاگم عکس باشه. اما این دومین عکس را می گذارم. برای صاحبش صلواتی بفرستید.


مرگ من روزی



*************************************

************مرگ واژه در لحظه*************

*************************************


_______تو

بودنم را جشن می گیری،


=================================

((((((((((((و من لحظه ها را، با واژه می روم))))))))))))

=================================



//در جمله هایم به دنبال "تا" نگرد//


که من،  ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،    بدون "تا" می روم

ادامه مطلب ...

بی ادم


عشق مرد

عشق پشت در یک خانه مرد

عشق سیلی هم خورد


عشق کبود هم شد

عشق اه ها کشید

عشق اشک ها ریخت


عشق را به خاک سپردند


عشق به اسرار الهی پیوست


مزار عشق هم به اسرار الهی پیوست


...


و بشر بدود به دنبال مزار عشق


خاک به خاک

-در تمام خاک زمین


شهر به شهر

مسجد به مسجد

حتی در خود خانه ی خدا

قرن به قرن

لحظه به لحظه...

بشر بدود به دنبال مزار عشق


و نمی یابی! 

ای بیچاره بنی ادم...


حتی مزار عشق را!!!

بلکه انتظار مرحمی باشد بر بی رحمی اجداد تو!


...


-هرچه عشق بود کشتید

- - کم از خون خدا نریختید

- - خون فرشتگان هم کم در شیشه نکردید!

- - - - نمک بر زخم عشق کم نپاشیدید...


ای بیچاره بنی آدم!!!


از همان لحظه ی بین در و دیوار عشق با زمین و زمینیان


عشق با قلب هر زن و مرد


عشق با جان ما


غریبه شد


و عشق

افسانه شد...


اما


ای بیچاره بنی ادم!!!


دریغا که

افسانه ی عشق را هم به خاک می سپاری...


برو

برو ای بیچاره بنی آدم

برو تا هم آغوشی حیوان

برو که باخته ای

و خبر نداری که چه باخته ای...


حرفهای ما هنوز ناتمام ...


تا نگاه می کنی،

وقت رفتن است باز هم همان حکایت همیشگی! 


پیش از آنکه با خبر شوی لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود


 آی ...

  ای دریغ و حسرت همیشگی! 



ناگهان چقدر زود دیر می شود