وقتی خودم وبلاگم را باز کردم و نوشته هاش را خوندم از نویسندش بدم اومد. برم گم و گور بشم. دوست دارم درش را تخته کنم. اما قبلش باید یه جوری از شر خودم خلاص بشم!
دقیقا 5 سال پیش هم ارزوی مرگ را داشتم که یک روز امین به من گفت: " برای چی می خوای بمیری؟"
گفتم:" قبل از هر چیز می خوام از دست خودم راحت بشم"
گفت: "وقتی که مردی تازه این خودت میاد بقل دستت میشینه! و به عبارتی تازه اول بدبختیت هست!"
راست می گفت!
دیروز با یحیی داشتم حرف می زدم گفتم : " یه عده توی این دنیا می رن به سمت خدا و اون دنیا توی بهشت حال می کنن، یه عده هم که توی این دنیا حالشون را می کنن و بی خیال خدا می شن، اما یکی مثل من که نه می تونه بی خیال خدا بشه و نه می تونه تکلیف خودش را روشن کنه هم تو این دنیا به "fuck عظما" میره هم تو اون دنیا!!!"
سلام رفیق / موافقم که به چه کنم و چرا مبتلا شدیم ولی باید تصمیم بگیریم حالا که مجبوریم باشیم زیبا بودن و زیبا زیستن رو یاد بگیریم / تعادل مهم ترین اصل / نه افراط و نه تفریط در دین و احساس ......
دوست عزیز سلام
وبلاگ جالبی داری من که خیلی خوشم اومد
امیدوارم از عکس های جدید جعبه خوشت بیاد
موفق و پایدار باشی