-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 آذرماه سال 1399 19:19
همه دنیارو بگردی مث من پیدا نمیکنی. ولی تو عشق نمی خواستی. فرند ویت بنفیت می خواستی. من دیر فهمیدم. نباید ازت انتظار میداشتم. چیزی که داغونم کرد انتظارات خودمه فکر میکردم میفهمی صداقت چیه. برای خودم متاسفم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 آذرماه سال 1399 23:32
بد کردی بد کردم همه چی خرتب شد چقدر تلاش کردم برا ساختنش یه لحظه همش به فاک رفت یه قصر ساختیم رو یخ دریاچه همشو خراب کردی دروغت که نمیفهمم چرا بیچارگی من که خوب میفهمم چرا بغض و تنهایی تو که نمیفهمم چرا تنهایی و اشک و نبودت خدا نگهدار تنها امید زندگی
-
تو
پنجشنبه 26 تیرماه سال 1399 01:43
کنار تو بودن حس ناب خوشبختیست کنار تو بودن تبلور تمام ارزوهای دور است نگاه تو لمس تو ناز تو چنان رویایی است که واقعیت را نقض میکند تو تقطه عطف احساسی تو چنان ظریفی که بلور شبنم بر گلبرگ اقاقی و چنان استوار چون سخره های هزاران ساله تو مثل باران زلال مثل برف سفید مثل اقیانوس پر تلاطم مثل اسمان وسیع و دست نیافتنی و مثل...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 تیرماه سال 1399 03:34
من بغض میکنم من ناز میکشم من عطش خواسته شدن دارم من درد بی کسی و غربت دارم زجر اعتماد لذت نبردن درد درد درد دارد دوست خوب من خیلی درد دارد
-
نقطه جاذبه صفر
چهارشنبه 25 تیرماه سال 1399 03:23
فرقی نمیکند با اپولو۱۱ یا فالکون هوی یا حتی با گایش اجتماعی. از زمین و زمینیها که بریدی به نقطه جاذبه صفر میرسی. جایی که هیچ انسانی هیچ جرمی و هیچ اتفاقی برایت جاذبه ای ندارد. دیگر دلم بلیت یکطرفه پناهندگی در غربت نمی خواهد بلیت یک طرفه مریخ یا حتی اندرومدا هم... دلم سقوط از دره ها ی گرندکانیون می خواهد و تکه های بدنم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 خردادماه سال 1399 19:55
روزی با یک میم و نون بهمعراج رفتم و و روزی دیگر با یک نون از عرش ساقط شدم به انتهای جهنم
-
تنهایی
شنبه 10 اسفندماه سال 1398 21:38
دلت گرفته؟ چند نفر را برای درد دل داری؟ از میان انبوه دوستان دور و نزدیک خواهر و برادر و پدر و مادر و دور و نزدیک چند نفر را داری؟ که سر به روی شانه هایش بگذاری که بگویدت رفیق درست میشه غصه نخور که پشتت باشد فکر میکنیم تنها نیستیم توهم داریم که تنها نیستیم ما نه دوست داریم و نه دشمن ما فقط معلم داریم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 فروردینماه سال 1398 16:29
حکومت یکپارچه مردمی و تناقضات فراگیر . سیاهی و انرژی تاریک و منفی ای که در تمام اقشار جامعه و تمام ارکان حکومت بصورت یکپارچه و یکنواخت پخش شده و باز تولید می شود. مردی را دیدم که وقتی دوستش ته سیگاری در خیابان انداخت. تا مرز دعوا با او پیش رفت و بعد که از خورده شدن نصف جنگل های شمال برایش میگفتی کر میشد و میگفت این...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 فروردینماه سال 1398 02:39
ازت متنفرم به خاطر عشقت به خاطر عشقمون به خاطر عشقم بیزارم از دوشت داشتنت که تمام وجودم را گرفته بیزارم از خودم که تمام حال و هوای دلم روحیه ام انگیزه ام نگاهم زندگیم بود و نبودم به تو بسته بیزارم از این سالها و روزها بیزارم از اولین لحظه تی که دیدمت از بوسه های شیرینمان از بهترینلحظات عمرمان از شیرین ترین خاطراتم از...
-
ایستگاه
شنبه 17 فروردینماه سال 1398 19:29
ایستگاه اخر در هر ایستگاه چقدر منتظر می مانیم و ایستگاه اخرمان کجاست ایستگاه مذهب ایستگاه خانواده ایستگاه فرهنگ ایستگاه جامعه و ایستگاه وطن ایستگاه عاشقی و همینطور که در یک ایستگاه منتظری -و چقدر هم منتظر میمانی- اصلا میدانی که ایستگاه بعدی کجاست؟ و چقدر در ان خواهی ماند؟ در ایستگاه شغل تکراریت؟ یا ازدواج اجباری ات تا...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 فروردینماه سال 1398 04:20
سرگشتگی نتیجه خوداگاهی است یک خوداگاهی واقعی همیشه به دنبال پاسخ ایست برای بودنش برای منشا برای دلیل بودن برای سرانجام برای علت این روزمرگی ها برای تاثیر کوچک و عظیمش در کاینات و هیچ پاسخی نیست اگر خدایی بود و اگر ادیانی حقیقی شاید پاسخ داده شده بود هدف بودن. یا هدف خلقت. یا بی هدفی محض فرگشتی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 فروردینماه سال 1398 04:59
زندگی همین است از چاله ای به چاهی و از چاهی به چاه عمیق تر و تاریک تر و سردتر و در اوج نا امیدی طنابی پوسیده اویزان زندگی همین است بالا رفتن و رفتن در پی اش افتادن و افتادن جان کندن های پیاپی و امید و ناامیدی های متوالی و سینوسی رسم این است که نه هرگز شادی را تجربه کنی و نه در اوج اندوه و تاریکی چراغی از دور دست سوسو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 اسفندماه سال 1397 01:08
جوری عاشقت بودم که در هیچ ذهنی نمیگنجه و حتی خودتم نتونستی بفهمیش حتی خودمم نفهمیدم نبودنت اما شبحی است سیاه بزرگ تنومند مرا در اغوش گرفته هر لحظه می فشاردم زیر بار سنگینی اش افلیجی کور و کر و لالم نبودنت گلومو فشار میده راستی... میدانستی با یک پیام خشک و خالی هم می توانی مرا از دست نبودنت نجات دهی؟ چه عاجزانه عاشقی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 اسفندماه سال 1397 00:41
بهت میگم مگه میم منت نبودم بهم میگی من مرد بهت میگم بذار زندگیمونو با هم بسازیم میگی می خوام تنها باشم میگم دیوونتم شب و روزم شده اشک و اه و حسرت میگی خلی میگم مگه یادت رفته نار هم بهترین روزها و لحظه هارو داشتیم میگی توی دوستی خوش گذشت ولی به درد ازدواج نمی خوریم تومار پیام های منو میبینی و انلاینی و حتی رید نمیکنی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 اسفندماه سال 1397 00:09
مدت هاست که من دیگر موهایم را شانه نمیکنم پریشاننم فقط کلاه سر خودم می گذارم کلاه نقاب دار تا هم پریشانی موهایم را پنهان کند و هم خودم پشت نقابش پنهان شوم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 اسفندماه سال 1397 21:48
فرگشت هوش انسانها را پایین نگه داشته. چرا که انسانهای باهوش یا خودشان را میکشند یا خودشان را به کشتن میدهند و یا هرگز بجه دار نمی شوند و هوش گونه انسان می توانست حداقل ده برابر میانگین کنونی باشد.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 اسفندماه سال 1397 02:23
آدمی در عالم مستی می آید به دست خرابم امشب و باز هم پیک میزنم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 اسفندماه سال 1397 01:15
یک ماه اولین بوسه و ده سال عشق بازی داشتیم هیچوقت اجازه دخول ندادی هفته دومی که باهاش اشنا شده بودی بهش کون دادی
-
و
پنجشنبه 2 اسفندماه سال 1397 23:43
و و و بعضی وقت ها هیچ چیز چلانده می شویم هر دم و از هر سو در حسرت یک ودکای غیر قانونی شش دلاری برای لحظه ای فراموشی و عرق سگی های تقلبی لیتری ده دلاری در این زندگی سگی و سیگارهایی یک دلاری که حتی پشت سیگار نمیتوان دودشان کرد. و قافیه هایمان به هم می ریزد از قافیه های رفاقت و قافیه های عاشقی تا خود زندگی همه چیز ناتمام...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 بهمنماه سال 1397 17:54
ادمها دو دسته اند : ۱ - انسانها ی راستگو و بی ریا ۲ - متدین ها دین از هر نوعی که باشد با افزایش ایمان میزان دروغگویی و ریاکاری افزایش می یابد . این خاصیت اعتقاد است چرا که فرد همیشه برای ادامه زندگی و پاسخ به تمایلاتش در مقابل احساس گناهی که دین بر او تحمیل میکند شروع به بافتن سناریوهای دروغ به خود و دیگران میکند ....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 بهمنماه سال 1397 17:53
مهم نیست چه دستاوردهایی داشته باشی یا چقدر توسط قبیله و اجتماع تایید بشی . مهم شعفی است که وقتی در مسیر صحیح قرار میگیری در قلبت طلوع میکند . و بعد تک تک نشانه ها و امداد های غیبی و معجزاتی که به نظمی عجیب حادث می شوند . من فهمیدم . من وژدان کردم . که رخوت و تنبلی در واقع بن بست هاییست برای گام گذاشتن در مسیر اشتباه ....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 بهمنماه سال 1397 17:52
حوادث زندگی یکی پس از دیگری اتفاق می افتند و هرکدام مارا در خوابی عمیق فرو می برد . برای گذار از ان و بیدار شدن و رفتن به حادثه بعدی تنها باید به اگاهی پنهان ان لحظه ها پی برد .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 بهمنماه سال 1397 17:51
ما سعی میکنیم خودمان را در لحظات کوچک شادی گم کنیم تا در اقیانوس اندوه همیشگیمان غرق نشویم و شاید قعر اندوه جاییست که درهای نجات مخفی شده باشد . اندوهانسانیت قابل تفکیک و فراموشی نیست قابل درمان و تبدیل و بهبود نیست . چرا که این اندوه بخشی از ماست .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 بهمنماه سال 1397 17:50
روزی نیست که یکدفعه به خودم بیام و میبینم بازم داشتم توی ذهنم با تو صحبت میکردم . روزی که توبرگشتی و با ناباوری میگی - یعنی تمام این سالها تنها بودی؟ - نه . تو بودی . توی خیالم . و من سالهاست که این گفتگو رو مرور میکنم با امید و انتظار که اونروز برسه
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 بهمنماه سال 1397 17:49
میزان پیشرفت ما با دارایی های ما نسبتی ندارد . پیشرفت امری درونی و وجدانی است که از مجموع تجارب موفقیتها شکستها و تلاطم های زندگی حاصل می شود . پیشرفت واقعی به بینش منجر می شود و هرچه خود واقعیمان را بیشتر بشناسیم ناچار بینش منحصر به فرد تر و خاص تری را نیز تجربه خواهیم کرد . و چه بسا انزوایی طلایی را برای ما به...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 بهمنماه سال 1397 17:48
هنوز نمیدانم اینهمه میل من به اموختن از احساس بی ارزشی درونی است یا از علاقه نمیدانم این تنهایی خوب است یا بد نمیدونم من دیوونم یا بقییه ادم ها نمیدونم من بدم یا بقیه ادها نمیدونم چرا اینهمه تنهایی گسیل شده رو سرم خوردن خوابیدن و جق زدن پشتکاری که ازش میترسم در من پنهان شده
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 آبانماه سال 1397 00:43
we have a timer in our mind we have a deep core that control us whiteout our consciousness we automatically harmonize with the Rhythm we are the code!! we are machine
-
قلب
سهشنبه 15 آبانماه سال 1397 20:42
دیشب دوتا کارد میوه خوری برداشتم ولی به اندازه کافی تیز نبودند . هرچه فشار میدادم نمیبریدند. یا من زیادی پوست کلفت هستم یا این کاردها فقط به درد میوه می خورند. امشب اما تیغ خریدم. شاید بشود زخمهارا از زیر پوستم بیرون بکشم . شاید ... خونریزی به من احساس قدرت می دهد. یادم می اید روزی که با مشت به شیشه در کوبیدم و خون از...
-
این اخرین تلاش من برای زنده بودنه
دوشنبه 14 آبانماه سال 1397 02:41
اگر این بار هم به طرز شگفت انگیزی شست بخورم . و تمام راه های ممکن به شکل فراطبیعی باز هم به رویم بسته شوند. به زندگی فلاکت بار خود پایان خواهم داد. امیدوارم که دنیایی دیگر وجود نداشته باشد و رنجج بودن پایان یابد..
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 شهریورماه سال 1397 00:11
من اما دوستی را چیزی عمیق می پندارم. رابطه ای صمیمانه و صادقانه