دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

به خدایی که نیست

تو اگر بودی با مقرب ترین درگاهت آنگونه نمیکردی

چگونه است که هر که تورا بخواهد باید عذاب بکشد

تو اگر بودی که دنیا اینگونه نبود

- هست اما ما اختیار داریم! این انسانها هستند که انتخاب می کنند!

-پس خدا چکاره است؟

- خدا دخالت نمی کند

- خدایی که دخالت نمیکند و ادمهارا به حال خود رها کرده را چرا باید عبادت و پرستش کرد؟

یا اصلا چرا باید محاکمه شد؟

چرا باید عذاب کشید؟

جهنم و بهشت دیگر چیست؟


خواندن کشش بیشتری دارد یا نوشتن

مثل این است که بگویی اب خوردن لذت بخش تر است یا شاشیدن

قطعا اگر ننوشی نخواهی شاشید و هرچه بیشتر بنوشی بیشتر میشاشی

خصوصا که کتاب مثل اب شور است

اما نکته اینجاست که با این چرخه عطش این نوشیدن و شاشیدن مداوم است که عقل جلا میابد اینه روح زلال میشود و قابها از چشم شسته میشوند. و چراغ حقایق ارام ارام روشن. و دقیقا نقطه عطف زندگی همینجاست. رنجها جلوه میکنند. سبکسری ها درد اور  قد میکشند. زندگی دیگر لذت بخش نیست. عمیق است اما عذاب اور. درد در لحظه می چکد و اندوهی سنگین بر تمام روزهای افتابی سایه می افکند. و از ان روز دقیقا بزرگترین ارزویت میشود نادانی. و این ارزو را به گور خواهی برد

ملالی نیست. جرعه ای باده و دمی اسایش