دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

حرمت

من که حرمت کس نشکستم و پرده ی کس ندریدم

چرا بر رگ غیرتم تاختند و ...


این درد دیگر گفتنی نیست ...

مرگ هم چاره نیست.

آخه خدا جونم قربونت برم این یکی دیگر کمرم را شکست. چه کار داری میکنی با من؟

اونقدر بد که حتی نمی تونم بنویسمش...


نمی دانم چرا این بار هق هق های بی صدایم تمام نمی شوند ...


دانستن درد بزرگی است

نظرات 2 + ارسال نظر
خاطره پنج‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:56 ب.ظ http://khaterehkh.blogsky.com/

راست گفتی این روزا دانستن درد بزرگیه

و انقدر چیزهای عجیب هست که آدم به عدالت خدا هم شک میکنه!
کاش خدا دلیلش رو میگفت کاش

ونوس جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:18 ب.ظ http://trytowrite.blogsky.com

دانستن درد بزرگی است
موافقم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد