پرواز غیر منتظره
از میان بازوان هیچ کس
تنها....
در مسیر جاده هایی غم بار
لحظه هایی که با تو زندگی کردم
در روح و جانم جاودانه شده
گوشت گوشت تنم
جان جسم من
خون ، اصل و نژاد من
آب دریاهایم
شب نتوانست مقاومت کند
در برابر آینده ای
که تو را از من برید
دوست معصوم و بی تجربه ی من
نوباوه ی زود به ثمر نشسته ی من
ای همیشه در وجودم
رنگ چشمان تو
بر سرنوشت من خالکوبی شده است
تو در من از من زنده تری
وقتی حرف می زنم صدا صدای توست
این گریستن من صدای تو را بیرون می فرستد
وقتی می خندم، این شادی توست که از من بیرون می جهد
در ارامش ، گاه تو بود که اسرار دوستی فاش شد
رنج و عذاب روحی تو نتوانست به انتظار من بنشیند
و اکنون می دانم که دل هم خسته می شود
از کشیثدن انتظار
انتظار آن عطوفت و محبتی که همیشه مورد نیاز بود
آب دریاهایم
تا ابد در من
چه مرگ آشکاری
چه فردای اندیشمندانه ای