باشد
امدی و این صفحه ی شیشه ای را خوب نگهداری کردی
امدی و به من گفتی که سیب موز خورده بودی
رفتیم به سراغ اجر ها
و همانطور که اجر های خانه مان را روی هم ، رج به رج می چیدیم
تو هر از گاهی یکی چند اجر را بر میداشتی
و در گوشه ی دیگر صداقت
برای خود بدون منت
خانه ای دیگر ساختی
زیر چشمی، حسرت الود...
نگاهت می کردم
و در سکوت خویش مبهوت می ماندم
دیوار های خانه مان تا سقف رسیده بودند
اما از جای خالی اجر هایی که برداشته بودی
باد سردی می امد
من جز ان دیوار های نیمه کاره
جایی نداشتم
جز تحمل سوز استخوان سوز باد
راهی نداشتم
اما تو
در طرف دیگر
برای خود بی منت
خانه ای گرم داشتی
خانه ای ساخته از
انچه برای من کم گذاشتی
چه اشکالی داره ادم گاهی حالش از خودش به هم بخوره؟
salam, ishala halet khobe . matne ghashangi bod,
ممنون.
خیلی خوشحال شدم که دوباره اومدی اینجا.
آرامش دریای من، چندیست بر هم خورده است
امواج گیسوی کسی ، آسایشم را برده است
یک اتفاق ساده بود، چیزی شبیه زلزله
آوار شد لیلائی و . . . دیدند قیسی مرده است
بینام جان واقعا زیبا بود
20 دقیقه فقط داشتم نگاش می کردم