دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

معرفت معرفت

باشد

امدی و این صفحه ی شیشه ای را خوب نگهداری کردی


   امدی و به من گفتی که سیب موز خورده بودی


رفتیم به سراغ اجر ها


و همانطور که اجر های خانه مان را روی هم ، رج به رج می چیدیم


تو هر از گاهی یکی چند اجر را بر میداشتی 

و در گوشه ی دیگر صداقت 

برای خود بدون منت


خانه ای دیگر  ساختی


زیر چشمی، حسرت الود... 

نگاهت می کردم


و در سکوت خویش مبهوت می ماندم



دیوار های خانه مان تا سقف رسیده بودند 


اما از جای خالی اجر هایی که برداشته بودی

باد سردی می امد


من جز ان دیوار های نیمه کاره

جایی نداشتم

جز تحمل سوز استخوان سوز باد

راهی نداشتم


اما تو

در طرف دیگر

برای خود بی منت 

خانه ای گرم داشتی



خانه ای ساخته از

                           انچه برای من کم گذاشتی

نظرات 3 + ارسال نظر
خود کولی دیوانه ام!!! جمعه 30 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:25 ق.ظ

چه اشکالی داره ادم گاهی حالش از خودش به هم بخوره؟

binam جمعه 30 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:58 ق.ظ

salam, ishala halet khobe . matne ghashangi bod,

ممنون.
خیلی خوشحال شدم که دوباره اومدی اینجا.

binam جمعه 30 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:06 ب.ظ

آرامش دریای من، چندیست بر هم خورده است

امواج گیسوی کسی ، آسایشم را برده است



یک اتفاق ساده بود، چیزی شبیه زلزله

آوار شد لیلائی و . . . دیدند قیسی مرده است

بینام جان واقعا زیبا بود

20 دقیقه فقط داشتم نگاش می کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد