اول ببخشید من زیادی رک هستم. خصوصا در حال حاضر که دل و دینم برفت و دلبر به ملامت برخاست!
دیروز-جمعه- و امروز- شنبه و روز عید- دارم میرم سر کار! نه به خاطر پولش. شاید چون جای دیگه ای ندارم که برم! عید مال بچه گی بود و مهمونی رفتن و مسافرت رفتن و عیدی گرفتن یا حتی لباس عید خریدن! چه شوقی داشت! اما این روز ها ... انقدر توی زندگی فرو رفتیم که هیچی نداریم. نه خانواده - صبح ساعت 6 میایم بیرون تا 12 شب- نه مهمونی و فامیل - شوهر خالم پاشو قطع کرده بودن و من یه هفته بعد تازه فهمیدم/ مادر بزرگم از کربلا بر گشت و من اصلا نمی دونستم که رفته- نه دوست - ماه هاست که ندیدمشان و زنگ که میزنم میگویندم:"نامرد"- نه خرید عید ...
و نه هیچ چیز...
و نه هیچ چیز...
و نه هیچ چیز...
ببخشید پای درد دلم باز شد!
رابطه های 21ام مثل دایره تو سری خورده هستند. شاید بیضی!
هر جا باشی یکی کنارت هست، و همیشه فاصله ی تو تا مرکز بیضی با یکی دیگه برابره. از یکی کمتره و از یکی بیشتر!
اما جالب اینجاست که بیضی دو تا مرکز داره و تو نمیتونی هر دو بعد ادم های امروزی را هم زمان ببینی! خلاصه اینجوریه! تو هرچی به یک بعد نزدیکتر بشی شک نکن که کس دیگه ای به بعد دیگر به اندازه ی تو نزدیک هست!
اما اصلا رابطه باید پاره خط باشه. بدون خم . پیچ و اما و اگر و شاید و ولی و ... (این کوفت زهر مار ها مثل این مثل خواهرمه و این یکی مثل برادرمه و این خوبه و ...)
اصلا اخر سالی ک..م تو زندگی
همین
نقطه.
تصویر قشنگی بود از زندگی...
تسلیم مطلق بفرمان
حضرت حق سبحان م الله آقا ابراهیم میرزایی
تنها راه نجات آدمیان است
میره
تسلیم مطلق بفرمان
حضرت حق سبحان م الله آقا ابراهیم میرزایی
تنها راه نجات آدمیان است
negaran nabash hame tanhaiim.meslam hamin alan bande bade in comment bayad bargardam sare kar mesle khar joon bekanam.pas dar natije !!aslan natije namoond!!eydo khodemoonimo khodemoon
خواستم توی بلاگم من هم بنویسم که عید همه اش مال گذشته و بچگی هاست...
اما می دانی؟
با این همه تلخی بلاگم اگر می خواستم بکوبم بر سر عید ملت! که دیگر هیچی!!
گفتم سنگین تر است این لحظات به اصطلاح تحویل سال! که نمی دانم دقیقه ی قبل و بعدش چه فرقی دارد و اصلن به ما چه که دیوانه ای چون زمین بالاخره توانسته است دور خورشید خانوم بگردد! سکوت کنم تا خود بگذرد...