دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

هیچ کس نیامد

دیدی وقتی بغض خفه ات می کرد

وقتی نگاهت فریاد می زد

وقتی درد تو را در انتهای کوچه بن بست بی کسی خفت کرده بود 

 حتی اشک هم به فریادت نرسید

دیدی وقتی بی هوا برای کمک زنگ خانه ای را زدی که روی درش نوشته بود  "دوست"

همین که فهمید دستی به سمتش دراز شده 

هیچ کس نیامد 

یادت هست وقتی منجی بی کسی کوچه های بن بست بودی همه قول همراهی می دادند

و نوبت به خودت که رسید

هیچ کس نیامد

دیدی

دیدی همین که گفتی: "محبت"

همه یک صدا گفتند: " دیوونست!!! حرفاش چه بچه گونست..."

دیدی به وقت بی کسی ها

هیچ کس نیامد 

هیج  شانه ای لحظه ای دستش را به گردن بغضت نینداخت

هیچ کس نیامد

هیچ کس نیامد

هیچ کس نیامد


پ.ن: دیدی حتی تو هم نیامدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد