دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

یاد م می اید یک روز تابستانی وقتی هنوز بچه مدرسه ای بودیم و ذوق تابستان و تعطیلاتش ، گرما و افتاب داغ شیراز را از یادمان میبرد

با بچه محل ها مشغول دو چرخه سواری در پارک بودیم   با هم  مسابقه میگذاشتیم و  راهروهای تنگ میان چمن ها را با سرعتی که به نظر خودمان خیلی هم زیاد بود میراندیم. ؛ 

درست  در لحظه گذشتن از حوضی که ابنمایی هم در وسطش بود و چند نفری هم دورش نشسته بودند، دوست من به علت خیسی سنگفرش ها و انحنای راه ، لیز خورد و پخش زمین شد....

و من پشت سرش قهقه زنان و با اطمینان و غروری چون بهترین دوچرخه سوار قرن درست در همان نقطه و همان لحظه لیز خوردم و تمام ژست پیروزی ام نقش زمین شد!!!

و اما امروز

بعد از گذشت بیست سال تمام وقتی داشتم با سرعت و اطمینانی از همان جنس از کنار دختری رد میشدم باز هم لیز خوردم و به خوذم که امدم دیدم پخش زمین شده ام!!

و یاد ان روزها افتادم! یادم امد که فرقی نمیکند با چه سرعتی و چه مهارتی رد شویم. وقتی قرار به لیز خوردن است پایمان سر می خورد! 

وقتی قرار بر گرفتار شدن است ناگاه گرفتار میشویم


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد