برخواستم که بدوم به سویت
که نگذارم بروی و فنا شوی
اخ
پاهایم کو
باصورت به زمین افتادم
فریادت زنم و التماست کنم که نروی؟
صدایم ؟
خاموش شده ام...!
با صورت به زمین افتادم
چشمانم روی رفتنت قفل شده است
نفسی نیست حنجره ای نیست
وانگار تپشی نیست... جانم را برده ای اخر
این حال من بی توست
شکل جسدی بی جان