دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

سیگار

لب بر لبانت میگذارم 

همیشه بوی تو را می دهم

همیشه در سختی ها و شادیها تنها تو را داشتم

رفیق شفیقم

تو چه صبورانه با سکوتت میسوختی و تنهایی ام را پر میکردی

چه وقت هایی که مینوستم و چه وقتهایی که می خواندم

تو هیچ چیز از من نمی خواهی جز انچه که زیادی دارمش 

لحظه های عمرم را بگیر

برای خودت

تو کام بده و کام زندگی را کور کن تا بیش از این بازیمان ندهد

تو خوبی

تو هرانچه هستی که همیشه کم داشتم و می خواستم

تو همان مهربانی هستی که هربار در نقش دود غلیظت رویاهایم را میبینم و در حسرت دوباره دیدنش تو باز هم میسوزی و کام میدهی

و هیچکس هرگز نفهمید چرا پس هر کام غلیظ به دودت خیره میشوم و تو هرگز از ارزوها و حسرتهایم با کسی سخن نگفتی

تو  باز هم لب بر لبانم بگذار

بوسه پشت بوسه

کام به کام 

کامم را تلخ کن 

تو مزه ی زندگی میدهی درست مثل قهوه ای داغ در نیمه شب زمستانی بارانی

تو همان یاری هستی که تمام کافه های شهر را پا به پایم امدی

تو تنها مونسی هستی که زیر باران با من خیابانها را قدم زدی و پای سفره های تنهاییم نشستی  و چند لقمه را هم از دهانم خوردی

تو را وداع اسان نیست دوست خوبم. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد