آنها کتاب هم نمی خوانند. شعار میدهند که پیامبراشان گفته اطلب العلم وللو بالصین!! ولی الگوی زندگیشان حسبنا کتاب الله است و سوزاندن هر چه کتاب دیگر است!!
اخر می ترسند! اگر کتاب بخووانند قد می کشند و انوقت جواب نگاه دیگران را چه بدهند؟؟
من قلبم تیر می کشد. من همیشه برای خودم زندگی کرده ام به خاطر همین هم کافر و نجس شده ام. قلبم سیاه شده. اما آنها هیچ وقت خودشان نیستند. یک روز شربت می دهند و روضه می روند . و جلوی آخوند مسجد تا کمر خم میشوند و بعد شبها یواشکی به نام عشق سکس میکنند. شیشه های ماشینشان را دودی میکنند . هزار دروغ میگویند و به خلوت ترین جای شهر می روند که مبادا کسی ببیندشان! روزها در نقش انسانی از دنیا بریده و وقف خدا شده! و شبها در پارتی های شببانه!! همیشه قبل از سفر به فاحخشه خانه های تایلند به کربلا می روند تا گناهانشان بخشیده شود! و دم دم های صبح بعد از پارتی شبانه نماز می خوانند. و قبل از سکس های یواشکی با دختران مختلف به کلاس قرآن می روند . اما قلب بیمار من اینگونه نبود. اگر عاشق دختری می شد همه میفهمیدند. دستش رو بود. گفتند کافر شده. خوب که دقت کنی میبینی خحدای مسلمانها در واقع نگاه اطرافیانشان است. آنها آبرویشان را میپرستند. و همه در یک چهار چوب همدیگر را می پایند ! و بیشتر از همه خودشان را . و اینگونه است که هیچ وقت در جامعه مسلمان کسی قد نمی کشد. تو در میان آنها حتی آزادی فکر کردن هم نداری! نجس می شوی. بعد مسموم میشوی. طرد می شوی. به سخره ات می گیرند. تیر میکشد قلبم . هنوز نمیدانم چطور از شرش خللاص شوم.
(ادامه دارد)