دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

قلب ۹

تنهایی  واژه ای مانوس با شکستگی است.  راه تنهایی  غالبا  از شکست های متوالی است. لاکن خود تنهایی می تواند انتخابی یا اجباری باشد. تنهایی اجباری با شکست های اجباری و ادغام شده با شکنندگی است. در حالی که تنهایی انتخابی می تواند از ترس شکستگی باشد. و در نهایت تنهایی می تواند خود یک راه باشد. تنهایی سر آمد تمام گزینه هاست وقتی می دانی  رشد تو در کنار دیگران ممکن نیست.  این دقیقا از نقطه ای آغاز می شود که دیگر به اطرافیان دوستان و حتی خانواده ات از دیدگاه پردازشی  نظاره می کنی. آنها دیگر دوست یا خانواده تو نیستند. و یا افراد اجتماعی که بالاجبار باید با آنها مراوده داشته باشی. از یک لحظه خاص همه چیز شروع می شود.  تنهایی همه چیز است. از همان جایی که دیگر به آنچه می گویند و می شنوی توجه نمیکنی بلکه اندیشه و تجربیاتی را مشاهده میکنی که در پس هر کلمه و هر هدفشان پنهان شده است. 

صدای مادرم را می شنوم. به یک نفر سلام می کند. پدرم است. از اتاق بیرون می روم. 

-سلام

 سری تکان میدهد: سلام

و سالهاست که من و پدرم هیچ گفتگویی  طولانی تر از این نداشته ایم.  

قلب یک خط ربط است که همه چیز را به هم ربط می دهد و اگر  قلب نبود شاید  هیچ کدام از حلقه های بی ربط زنجیر زندگی به هم متصل نمی شدند. و شاید اصلا فرگشت هم معنی نمیافت./

دلم برای یک گپ پدر و پسرانه با پدرم لک زده . و درست از روزی که  قلبم  میان پنجه های تقدیر مچاله شد. تمام خطوت ربط میان ما به یک باره محو گردید. درد داشت. و شکستگی. 

ادامه دارد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد