دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

جوری عاشقت بودم که در هیچ ذهنی نمیگنجه

و حتی خودتم نتونستی بفهمیش

حتی خودمم نفهمیدم

نبودنت اما شبحی است

سیاه 

بزرگ 

تنومند

مرا در اغوش گرفته 

هر لحظه می فشاردم

زیر بار سنگینی اش افلیجی کور و کر و لالم

 نبودنت  گلومو فشار میده

راستی...

میدانستی با یک پیام خشک و خالی هم می توانی مرا از دست نبودنت نجات دهی؟ 

چه عاجزانه عاشقی می کنم 

میبینی؟

چه محتاج و چه حقیر شده ام...

حتی به دلسوزی هم پیامی نمی دهی؟! 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد