دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

صدایی ازار دهنده تر از صدای موتور نیست

تخمی ترینداختراع بشر به غایت ازاردهندگی

خستگی مفرط از سرکوب خشمی ممتد

جریان خروشان زندگی در دره های سیلابی وجود

ابرهای سیاهی که امر شده اند به نباریدن

تلاطم لحظه های خالی

پوچی گسترده بر سقف بودن

اسمان دروغگو

زمین بخیل

زمان بی مروت لجباز

وزندگی : لنگ در هوایی یک لحظه ی خوب

اگر زندکی یک خط بود

انگاه

غم یک نقطه نیست

درد امتداد یک نقطه است

زجر نیز یک خط است

که از نقطه شروع تا ابدیت اینده امتداد میابد و به موازات ان در گذشته نیز سایه می اندازد

و شادی تنها یک نقطه است

بدون هیچ ابعادی

جای خالی نقطه هاخطوط بودنم را به پوچی سوق 

می دهد

و شب

با همه ظلمتش

صادقانه ترین جلوه زندگیست

بودنم درد میکند

من

دندان عقل کرم خورده دهان بدبوی جامعه ام

من

تصویر امیدهای نا امید شده 

من 

امتداد گوسفند پرواری در عید قربانم

من 

جوجه نابالغ چهل روزه ای در تماشای قیمت گذاری کشتارگاه

من

باگ افرینشم

من ارور خلقتم

من

تکه سنگی تو کفش این دنیام

پرنده دلت چند سال که بر بامی ننشیند 

پرواز را که اموخته شود دیگر سخت است راضی شود به شاخه و بامی نشستن

هرچند خستگی بر پر و بالش بنسیند و تنهایی راه نفسش را ببندد 

باز هم با یک شیرجه و اوج قناعت میکند و پر بسته هر بامی نمیشود

و گاهی دلهایی را میابی که اصلا پرواز را نیاموخته اند و  تنها جهش های کوتاه کوتاه از یک شاخه به شاخه ای دیگر 

انقدر که بالهایشان کوتاه شده پرواز را فراموش کرده و تنها اسیر غرایز از بامی به بام دیگر و از شاخه ای به شاخه دیگر میجهند

من میگویم تنها یک بار تجربه عشق کافیست که دیگر هرگز بالهای دلت بسته نشوند

گاهی یک اتفاق در زندگی ما می افتد 

و ناب ترین لحظات را به نهایت ادراک زندگی وجدان میکنیم

تلخی لذیذ ماجرا اینجاست که هرگز این اتفاقات ماندنی نیست

فقط می ایند که چیزی به ما بیاموزند

انگار قرار است بالهای ما باز شود

مجسمه وجودمان تراشیده شود

عشق

رنج مقدسی است که زندکی به هرکسی پیشکش نمیکند

گویی گرانترین هدیه ایست که در تمام زندگی یک انسان 

نازل میشود 

جاده مرا می خواند

تو امدی و بعد از تو هیچ گلی سرخ نشد

ای قاب چشمهایم

ای پنجره زندگی ام

ابی اسمان شرمش میشود از ابی دنیای تو

برایم لیلا بخوان 

ای عاشق ترین غایب

بازوانم را بگیر

جاده های یخ زده را نیمه شب با تو رفتن کم دارم

چای داغ ایوان یخ میزند در انتظارت

سنگین مینویسم

زنده بودن هم بر دوشم سنگینی میکند

ای سهمگین ترین حادثه

ای ماندگارترین لحظه

تو فراموش نشدنی ترین مسافری بودی که هنوز هم هستی