دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

قلب ۱۳

همه ما موجودات  خودخواه و خود محوری هستیم. فرقی نمیکند از چه آیین و مذهبی. نهایتا حتی انسانیت هم به خاطر حس خوبیست که بهمان میدهد. و اگر همین لذت را در قتل یا دروغ یا ریاکاری می دیدیم قطعا راهمان از انسانیت جدا می شد. و دقیقا نقطه عطف زندگی هم همینجاست. مسلمانها خودشان را در ثروت و ریا و بدختهایشان هم در حماقت پیدا کرده اند. درست مثل قاتلی که به خاطر لذت میکشد. یا بچه بازی که قدرت و لذت را در تجاوز به کودکان یافته. یا حیوان ازاری که لذت را در قدرت ازار  و شنیدن زجه حیوانات می یابد. به نظر من اما لذت واقعی در پیدا کردن خود و اندیشیدن است. در کشف راز هستی است. فرقی نمیکند راز سیاه چاله ها و کیهان یا راز  سردگمی ادیان و ادمها! یافتن رازها زیباست. و به نظر من اگر به دنبال هدفی برای زیستن می گردیم. چه هدفی بالاتر از یافتن تمام رازها؟ لذت در نشاندن لبخند پیروزی بر لب انسانهای معمولی است و در باور اینکه همه ما چشم بر هم زدنی بیشتر در این دنیا نیستیم! شاید نه حتی انقدر که کسری از یک دور کامل را به دور مرکز کهکشانمان طواف کنیم.  سخت است در جامعه ای زندگی کنی که خاص و عام و روشنفکرش لذت و قدرت را در بیشتر داشتن و برتر بودن یافته اند. به راستی که به پوچی عظیمی هبوط می کنند. و سخت تر اینکه تو هم یکی از هم قطارهایشان باشی! هرچند بدانی که مقصد نا کجا اباد است و راه هم اشتباه و همسفران بیمار! لیکن پنجره ها حسار الود و گوشها ناشنوا و دیدگان روشن! روشن از نور خدا  تا سر حد کوری...

و تو با قلبی مرده و بو کرده در به در راه فرار... 

ادامه دارد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد