دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

تنهای و بی کسی به دست و پایت پیچیده


کم اوردی و حس می کنی هیچی برای از دست دادن نداری



یه پیام میدی به تنها دوست ده ساله ات که اتفاقا انلاینه :

- می خوام بمیرم


بعد یه جوری جوابتو میده انگار اصلا نشنیدتت و شروع میکنه از اتفاقات زندگیش میگه


یکی در گوشم گ 

گفت :  برو  بمیر ...



عنوان

قرار است افسانه بشوم یا هیچ

دوراهی

از میان تباهی و خدایی

در بهبوهه تنهایی


آزردگی

بیماری


مستی

سیگار

شکست

بی رحمی

غربت

عجز


ناتوانی


اندوه

درد

پیمانه

لبریز

کشش


کم آورد


ش ک س ت گ ی

پیوسته

ممتد

حیاط

حیات

شرمت باد 

پراکندگی

همت

بزگ

مرد

روزگار


بلا

مصیبت

دیده

نگاه

اسایش

ظاهر

دروغ