دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

جوری عاشقت بودم که در هیچ ذهنی نمیگنجه

و حتی خودتم نتونستی بفهمیش

حتی خودمم نفهمیدم

نبودنت اما شبحی است

سیاه 

بزرگ 

تنومند

مرا در اغوش گرفته 

هر لحظه می فشاردم

زیر بار سنگینی اش افلیجی کور و کر و لالم

 نبودنت  گلومو فشار میده

راستی...

میدانستی با یک پیام خشک و خالی هم می توانی مرا از دست نبودنت نجات دهی؟ 

چه عاجزانه عاشقی می کنم 

میبینی؟

چه محتاج و چه حقیر شده ام...

حتی به دلسوزی هم پیامی نمی دهی؟! 


بهت میگم  مگه  میم منت نبودم

بهم میگی من مرد

بهت میگم  بذار زندگیمونو با هم بسازیم

میگی می خوام تنها باشم

میگم دیوونتم شب و روزم شده اشک و اه و حسرت

میگی  خلی

میگم مگه یادت رفته نار هم بهترین روزها و لحظه هارو داشتیم

میگی توی دوستی خوش گذشت ولی به درد ازدواج نمی خوریم


تومار پیام های منو میبینی و انلاینی و حتی رید نمیکنی


دست خودم نیست این احساس

دست خودم نیست

مدت هاست که  من دیگر موهایم را شانه نمیکنم

پریشاننم

فقط کلاه سر خودم می گذارم 

کلاه نقاب دار

تا هم پریشانی موهایم را پنهان کند

و هم خودم پشت نقابش پنهان شوم

فرگشت هوش انسانها را پایین نگه داشته. 

چرا که انسانهای باهوش یا خودشان را میکشند یا خودشان را به کشتن میدهند 

و یا هرگز بجه دار نمی شوند 

و هوش گونه انسان می توانست حداقل ده برابر  میانگین کنونی باشد. 

آدمی در عالم مستی 

می آید به دست

خرابم امشب 

و باز هم پیک میزنم


یک ماه اولین بوسه و ده سال عشق بازی  داشتیم هیچوقت اجازه دخول ندادی

هفته دومی که باهاش اشنا شده بودی بهش کون دادی 

و

و

و 

 و  بعضی وقت ها هیچ چیز 

چلانده می شویم هر دم 

و

 از هر سو  

در حسرت یک ودکای غیر قانونی شش دلاری  برای لحظه ای فراموشی  

و

عرق سگی های تقلبی  لیتری ده دلاری  در این زندگی سگی

و

سیگارهایی یک دلاری که حتی پشت سیگار نمیتوان دودشان کرد. 

و

قافیه هایمان  به هم می ریزد

از قافیه های رفاقت 

و قافیه های عاشقی

تا خود زندگی

همه چیز ناتمام می ماند. 

و  چه ناتمام  قرار است تمام شویم در حکومت اسلامی