دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

کرگدن


کرگدن را دیده ای که چه تنها سفر می کند

و او را دیده ای که چه بی کس می زید

و چه مردانه سختیها را به جان می خرد و دم بر نمی آورد

کرگدن را دیده ای که...

اصلا کرگدن دیده ای؟؟؟!!!

آیا زندگی نفرت انگیز ماشینی عصر الکترونیک به تو اجازه داده است

تنها سفر کردن کرگدن را ببینی؟

"چه راحت آزرده می شویم

به جرم خود بودن"

آری...

باید تا می شود تنها بود گاهی

تا بتوان خود بودن را آزمود .

تا بتوان...

دیگر چراغ اتاقم چشمک نمی زند

پدرم آن را از جای در آورد و به عدم فرستاد

او که کارش همیشه پرتو دهی بود و نابودی ظلمت

سرانجام لبان شاهد نیستی را بوسید

پس وای به حال ما که جز ظلمت  و درد چیزی نپراکنده ایم.

نظرات 1 + ارسال نظر
محمد یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:15 ق.ظ http://zemzemeh.blogsky.com

کرگدن ها گاهی خیلی خطر ناک میشن انوقت باید دمت رو بگذاری روی کولت و فرار کنی گرچه زندگی خیلی از جوان های ما الان روی کرگدن را کم کرده چون از بس که نارو دیدن به کسی دیگه دل نمی بندن خودم نیز مثل تو اسیر یک الهام شده که بع از عقد پاشو کرده توی کفش یک لنگه باباش که اول مهرم را بده بعد بیام و الان درست نزدیک به شش سال اسیر دادگاه هتم تا از دستش خلاص شم باز خوش به حال تو که گذاشتت و رفته؟

محمد دلم کباب شد. نمیدونم چرا این روزها اینقدر از این خبرها می شنوم. واقعا به سر جامعه ی ما چی اومده؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد