دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

درد

اری درد درست همان چیزیست که باید به ان خو کنم. 

سال ها پیش وقتی فکر می کردم که خانه و خانواده ای ندارم، کسی در قلبم فریاد میزد که خانه ات ایران و خانواده ات هموطانت هستند. اما امروز که دلم از غربت و بی کسی ام می گیرد میدانم که دیگر کشوری هم ندارم...

راستی چرا اینقدر تنهایی؟ بی کسی به غایت رسیده ام را همدردی نیست.

شاید من هم اگر مادری داشتم بهتر از برگ درخت یا دوستانی بهتر از اب روان، بی شک سهراب می شدم!!!

اما با این همه غربت و  بی کسی باز هم خدارا شکر که رییس جمهور نشدم!

دنیای غریبی است. همه می گویند دلسوز ترین افراد به هرکس پدر و مادرش هستند(!) ما که ندیدیم جز شر! شما اگر مثل سهراب دیدید، خوش به سعادتتان.

ناشکر و فرزند ناخلف نیستم شاید روزی برایتان گفتم سرگذشتم را تا خودتان قضاوت کنید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد