دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

Cashback

سحر،اولین دوست دختر واقعی من

اولین جدایی واقعی من

درست داره روبروم اتفاق می افته

من هرگز فکر نمیکردم که مثل تصادف ماشین اتفاق بیافته

من ترمز هارو محکم فشار دادم

و دارم سر می خورم به طرف یک احساس عاطفی

پس اینها همش تقصیز من بود؟

من، محمد

خنده داره که توی همچین وضعی چی از ذهنت میگذره.

سه سال با هم بودیم

قول هایی که دادیم

زمان هایی که با خانوادش بودم

چیز هایی که با هم خریده بودیم

امروز با من هست و میگه که عاشقمه

و هفته دیکه اون با یکی دیگست

شاید به اون هم همینو می گفت

بنابر این آیا اون واقعا دوستم داشت؟

به هر حال عشق چیه؟

آیا واقعا زود گذره؟

آیا اون منو فروخت؟

پس برای چی ترکم کرد؟

این قضیه تمام شده...

سحر همیشه فکر اینه که یک دوست پسر بهتر پیدا کنه

من فقط فکر می کنم که نتونستم اونو خوشحال کنم

اما مهدی چطور شماره سحر را پیدا کرد؟

این نکته خوبی بود!

من بدتر از اونو تصور می کردم

نمی خوام دربارش فکر کنم

سوال قدیمی

عشق چیه؟

....


این ها تشویش های هر قلب شکست خورده در عشق هستند.

که در دیالوگ های ابتدایی فیلم cashbach  امده اند.

دیدن این فیلم زیبا رو به همه پیشنهاد می کنم. به من که خیلی کمک کرد




 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد