دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

رفتی؟

پدر جان رفتی و این بغض را به من هدیه کردی؟ 

راستی پدر فکر نمیکنی برایم زود بود؟

گاه می ترسم که زیر این بار تاب نیاورم و چون تو راه فرار را برگزینم.

به تو حق می دهم. 25 سال این بار را به دوش کشیدی و خم به ابرو نیاوردی. دیگر زمان اندکی ارامش بود. اکنون که بغض لححظه ای از لحظه ای رهایم نمیکند می دانم چرا رفتی. سفر به سلامت پدر. مواظب خودت باش. راستی هرگاه که بازگشتی خوشحالمان می کنی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد