دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

پاییز زمستان اشک تنها عشق تب باران

من عاشق باد و بارون و طوفان و ابر و خزان و زیر باران تنها تا بی نهایت و تا صبح پیاده و بدون چتر راه رفتن هستم. و عاشق تمام لحظه هایی که اسمان میگیرد و میبارد. دیوانه ام می دانم. و متاسفانه چند سالی است که شیراز یه بارون درست و حسابی نیامده! بارونی که تا صبح بتونم همراه شرشرش خیابان های خلوت را تا صبح بگردم و بگریم و هیچ کس اشک هامو نفهمه! و بعد یک هفته سرما خوردگی! چقدر اون تب بعد از یک شب عشق و اشک را دوست دارم. سرما را دوست دارم. وقتی صورت و دست هایم از سرما بی حس میشوند. وقتی توی کفشم پر از اب می شود و من با پاهایی که دیگر هیچ حسی ندارند هنوز زیر باران می روم.تنهای تنها.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد