دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

روزمرگی

 

 فراموشی رسم این دنیاست، 


نمی دانم زشت یا زیبا! اما هست... 

ما همه چیز را فرا موش میکنیم حتی همین خدارا هم اگر هر از گاهی سر به سرمان نگذارد فراموشش میکنیم 


حتی خودمان را هم فراموش میکنیم تنها چیزی که می ماند روزمرگی است... 


و هر روز با یک احساس میگذرد، احساسی که فردا قرار است فراموشش کنیم... 


اما کاش می شد و می توانستیم همه چیز را فراموش کنیم ،


 به جز خدا،


 به جز ان منتظر مهربان و غریب، 


به جز عشق و وفاداری و محبت و ... در یک کلام انسانیت... 


دلم خیلی پره... 


اگه بخوام بنویسم و بگم حرفام تمومی نداره


نقطه.

نظرات 2 + ارسال نظر
پادرا دوشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:02 ب.ظ http://padra.blogsky.com/

بعد از اونهمه تحلیل و تفکر بازهم از روزمرگی غم نامه نوشتی .... این اولین ایراد شما

خدای جدید رو بیافرین ... خیلی وقته منتظر شماست که صفات جدیدشو به بقیه نشون بدی .... صفاتی که ندیده اند مگر زنده دلان

خدای جدید؟
من بیافرینم؟

خدا یکیست. و تفاوت شناخت ها از وجود مقدسش دلیل بر تنوع ذات او نیست! که دلیل نقصان عقل بشریت است!

علاوه: خدایی را که قرار است من بشر بیافرینم به درد جرز دیوار هم نمی خورد! خدای مخلوق بشر همان است که همراه تخیلات ورشد عقلانی او رشد کرده یا تغیر می پذیرد!

اما اگر منظورت شناخت خداست، شناختی واقعی... حرفی در ان نیست.

و اینکه منظور از زنده دلان چه خواهد بود؟ چرا زنده دل را هر کس یک چیز تعبیر می کند؟ پس زنده دل واقعی آن است که خود خداوند معرفیش می نماید!

مورد دیگر اینکه بنده برای جذب خواننده و خوش امدن کسی نمینویسم! اینجا هر انچه را که در لحظه از ذهنم میگذرد بدون سانسور و ویرایش به تماشا می گذارم. بلکه دلم ارام شود . همین.

مانی دوشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:35 ب.ظ http://www.manimahmoudi.com

نقطه!!!
به منم سری بزن

چشم. حتما.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد