دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

صادق

بعد از غروب

در شبی از شب های پایانی ماه


کاسه آشی را دستم گرفتم و از کوه بالا رفتم


-نه زیاد بالا-


و در گوشه ای نشستم و

در چشمان سگ ولگرد صادق هدایت خیره شدم


آنجا خودم را دیدم، شما را هم دیدم


گویی مهمانی بود و من انجا تمام مردمان را دیدم!!!

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 05:08 ب.ظ http://hichopoch.blogsky.com

sadegh hedayat vasavase konandas!rasti shebahato tafavote chio begam?

ShadowLessMan یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:51 ب.ظ http://shadowlessman.blogsky.com/

سلام
نوشته های صادق زیباست و با روح انسان حرف می زنه و پایه افکار پوچ رو از بین می بره.
لینکه دانلود دکلمه پرویز پرستویی هم تصحیح شد
می تونید دانلود کنید و از شنیدنش لذت ببرید

uncreated دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 05:12 ب.ظ

"چه لحظات زیبایی داری...!!!" کنایه بود؟!
ته هر چیز یعنی وقتی ظرفت پر می شود،شاید!
عکس العمل های دیگران در برابر این پست نسبتن غیر همیشگی من عجیب است!
حسی بود در لحظه و نوشته ای آنی که باید می نوشتم
تمرینی بود برای بستن چشمم روی عکس العمل های دیگران
اما با تو بیگانگی نمی کردم
------------
زخم بر من نزن...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد