[ بدون نام ]
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1390 ساعت 06:52 ب.ظ
یا رب دگر از خلق جهان بی خبرم کن چون سرو سرافراز چمن بی ثمرم کن آثار من آتش بزن و بی اثرم کن دیگر زهنر خسته شدم بی هنرم کن بر این بنده ببخشا دلم مرده خدایا ز بس رنگ و ریا دیدم از این آدم خاکی ز بس فتنه گری دیدم از این عالم خاکی خدایا تو کریمی فلک را بگشا در که با بال شکسته به عرش تو کشم پر آتش به جان دل بیفتد کز دست او آتش گرفتم در این دیار پر تمنا بی آرزو آتش گرفتم یه قطره بارانم خدایا گوهرم کن ای کعبه مقصود عالم بی نیاز از هر درم کن
یا رب دگر از خلق جهان بی خبرم کن
چون سرو سرافراز چمن بی ثمرم کن
آثار من آتش بزن و بی اثرم کن
دیگر زهنر خسته شدم بی هنرم کن
بر این بنده ببخشا دلم مرده خدایا
ز بس رنگ و ریا دیدم از این آدم خاکی
ز بس فتنه گری دیدم از این عالم خاکی
خدایا تو کریمی فلک را بگشا در
که با بال شکسته به عرش تو کشم پر
آتش به جان دل بیفتد کز دست او آتش گرفتم
در این دیار پر تمنا بی آرزو آتش گرفتم
یه قطره بارانم خدایا گوهرم کن
ای کعبه مقصود عالم بی نیاز از هر درم کن
اینجا هوا ابریست
آنجا را نمیدانم
اینجا شده پاییز آنجا را نمیدانم
اینجا فقط رنگ است آنجا را نمیدانم
اینجا دلی ...
.....آنجا را نمیدانم
یه جایی توی این وبلاگ یه روز ی خونه من بود...
یه جایی توی این قلب هنوز هم خونه ی تو هست
.گاهی وقتا عشق اونقدر قویه که حتی اگه از پرتگاه پرت بشی باز به راهت ادامه میدی...
گاهی وقتا عشق اونقدر قویه که حتی اگه از پرتگاه پرت بشی باز به راهت ادامه میدی...