دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

پاره های گوشت تنم

کنده میشوند

مشت میکنی تکه ای از درون بدنم به بیرون میکشی

چیزی فراتر از زخم خوردن

تکه پاره شدن و نمردن است

تو پر از ترس و دلهره ای

و زمان

نتوانسته هیچ چیز را التیام ببخشد

زخم ها عفونت کرده و تکه پاره های احساسمان چرک آلود و بیمار خوراک سگان ولگرد می شود


زجه های خاموش

فریاد های پنهانی

سنگری از جنس لبخند بر چهره

و گرگی بیمار و زخمی که کفتارها گوشت های تنش را زنده زنده می خورند. پشت سنگر تنهایی خویش پنهان شده

تنها

و تنها 

به دستان محبت آمیزی می اندیشد که در پس نوازش خنجری زدند. قلبهایی که در پس عشق شکارش کردند. لبی که در پس بوسه خونش را مکیدند

و گرگ... 

سلطان گله اکنون خوراک کفتارهاست و آرام آرام جان دادن را چه عاشقانه لذت میبرد.  در گوشه تاریک سنگر لبخند وقتی زندگی و زمان می گذرند 

راستی چه خوب که میگذرند

و چه تلخ می گذرند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد