دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

دل نوشته های یک کولی

همچون کرگدن تنها به گا رفتم

دو قدم مانده به مرگ

با  غروب پهلوی 

نا امیدی مرگ  سیاهی و تباهی 

نه تنها بر اسمان کشورمان

که بر قلبهای یخیمان 

و ذهن بیمارمان

سایه افکند

و چهل سال است که ندایی در وجودمان فریاد میزند 

دو قدم مانده به مرگ

شهامت  فریاد را در گلوهایمان  گردن  زدند

و بغض 

مثل طناب دار 

هر لحظه محکمتر میفشرد

گردن ارزوهایمان را

دو قدم مانده به مرگ

فرقی نمیکند چقدر پلپل کنیم و دست و پا برنیم

زیر پایمان را خالی کرده اند

امیدی نیست

فراری نیست

روحم  از حجم  انقباض فریاد ها به خود میپیچد

و در ارزوی انبساط صدا چه تند تند جان میکند

دو قدم مانده به مرگ

تیر خلاصی را بزن و راحت کن

هق هق های پشت لبخندم 

می خراشاند 

و زجه میزنم 

بی صدا

سی سال است که می دوم 

و از همان اول هم تنها امیدم همین بود:

دو قدم مانده به مرگ!!!

بهمن 

لعنت به توای بهمن

بهمن ۵۷

بهمن ۶۶

سیگار بهمن

لعنت به تو  بهمن که تمام شر ها  زیر سر توست

اه ای بهمن

دو قدم مانده به مرگ

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد