خشم
وقتی در جامعه ای سراسر غضب زندگی میکنی و تمام نگاه های غضب آلود را در تمام طول شبانه روز از خانه تا هر جای دیگر به جان می خری. می شود که گاهی هم از کوره در بروی و چند جمله غضب آلود را با صدایی بلند تر از معمول بیان کنی. و فقفط همین کافی است که محکوم شوی. باز هم مغضوب. و مغضوب تر. و زندگی و بودن سخت و سخت تر.
و تمام اینها کافیست که به اضافه بودن قلبت پی ببری. به نظر من جامعه مسلمانان و خلقت باوران یک نقص اساسی در اندیشه هایشان دارند. یعنی خدای آفرینشگر و دانای مطلق اینان چرا یک عضو اضافی و بلا استفاده مثل قلب را در این جماعت خلق کرده؟ همین دلیل کافیست که دانش و آگاهی و یا اصل وجودش مورد سوال وتردید قرار بگیرد و نهایتا نفی شود!!! مسلمانها خدایی دارند که هرگز جوابشان را نمی دهد.آنها بدبخت ترین مردم تمام اعصار بوده و هستند. کتابشان نیز دلایل محکم و پیش بینی خوبی داشته: «بنده ام را به فقر دچار میکنم تا به من نزدیکتر شود» و اینگونه فقر و نکبت را معیار نزدیکی به خدایشان میدانند و تناقض سخنان امامشان ر فراموش می کنند. که گفت:«در خانه ای که فقر از یک در ان وارد شود ایمان از در دیگر خارج می شود.» کلا دین اینان پر از تناقض است! مکتوبی مطلوب تمام اختلاص گران و دزد ها و ریاکاران و منافقان !!! که هر کس بنا به شرایط مطلوبس می تواند تعبیر مناسب حالش را پیدا کند.
در تمام سالهایی که به او ایمان داشتم و از او مدد طلبیدم. همیشه نفی شدم. طوری که انگر هرگز وجود هم نداشته ام. و هر گز او نبوده که مرا آفریده! و مرا در میان پرستندگان بی رحمش رها کرد ه بود. امروز اطمینان خاطر دارم که خدایی نیست. و هر گز نیز نبوده است. اما خدایشان اینان را خوب می شناخته: حتی خون در رگهایشان را نیز نجس دانسته! و جالبتر اینکه خون امثال من را حلال! افتخار بزرگیست با خطر مرگ ناگهانی!